داستان های واقعی داستان های خیالی دل نوشته داستان های ترسناک ... برای ادامه داستان های بیشتر به سایت ما مراجعه کنید زندگي...
برچسب : نویسنده : life2000o بازدید : 1
برچسب : نویسنده : life2000o بازدید : 47
طبق معمول همیشه روزها میومدن و میرفتن
چه فرقی میکرد امروز تابسون باشه یا زمستون
چه فرقی داشت مهر که میشه مدرسه ها باز میشه...
وقتی گذشت زمان و خودم رو دیدم که یهو عزیزی گفت باز هم پاییز رسید. فصل قدم زدن های دو نفره.
این جمله مثل پتک توی سرم خورد.
هنوزم بهش فکر میکنم اشکم درمیاد.
دوباره پاییز شد. دوباره نه. سی و چند ساله در زندگی من پاییز میشه و من هر بار تنها توی سکوت خودم پاییزو قدم میزنم.
زندگي...
برچسب : نویسنده : life2000o بازدید : 45
برچسب : نویسنده : life2000o بازدید : 53
کلا هر کی کارم داشت دوست داشتم اول یه کتک جانانه بزنمش! چقدرم من تا حالا تو عمرم کتک زدم!!!
به هر حال هر چی میگفتم عجیجم ستاره جونم لبخند بزن....باز می رفتم تو حس عنقی!
به خودم می گفتم آخه چته....چرا اینجوری شدی میگفتم نمیدونم!
تا اینکه عصری اومدم خونه و دیدم بععععله!
بیخود نیست کلی جک واسش میگن!
واقعا!
بیچاره همکارام!
زندگي...برچسب : نویسنده : life2000o بازدید : 34
_ جونم
_ من چمه؟
_باز فراموش کردی من همیشه همه جا کنارتم
_ خدا ممنونم که هستی
_فک کردی تنهات میذارم؟
_ منو به آرزوهام می رسونی؟
فقط تو بخواه، فقط اراده کن که لایق بهترین ها هستی، دنیا رو به پات میریزم
_ آدم تو رو داشته باشه همممه چیز داره. خدا تو عاشقی یا معشوق؟
_ من عاشقتم
_ من دوستت دارم رفیق زندگیم
زندگي...برچسب : نویسنده : life2000o بازدید : 47
برچسب : نویسنده : life2000o بازدید : 45
برچسب : نویسنده : life2000o بازدید : 47
یکی با پورشه ... یکی با موتور....
همه اومدن به تماشای نگین شهر.
شادی به شهرمون برگشته.
زاینده رود متعلق به همه ست....
زندگي...برچسب : نویسنده : life2000o بازدید : 53
برچسب : نویسنده : life2000o بازدید : 44